انیمیشن «سینمایِ لِگو» که توانست ظرف مدت کوتاهی در بین دویست پنجاه فیلم برگزیده سایت IMDb قرار گیرد بدان جهت حائز اهمیت است که نوآوری فرمی آن را به فضای واقعی بازی ها و تصورات کودکانه نزدیک میکند البته این در مورد کودکانی که با اسباب بازی های فیزیکی سروکار ندارند صدق نمی کند، اما به هر حال یک کودک قادر است به خوبی با این فرم ساخت، ارتباط برقرار کند و خود را جای گرداننده بازی بگذارد. اگر نگوییم این آلیاژ تصویر، یعنی پیوند نمایش عروسکی، پویانمایی و ایفای نقش انسان در کنار هم، بی سابقه است –چنان که نیست- اما بکارگیری آن در سطح انیمیشن بلند سینمایی، بدیع به نظر می رسد. همانا درهم تنیده، یکپارچه و ارگانیک بودنِ ساختار این ترکیب است که سبب همزاد پنداری مخاطب در طول روایت داستان میگردد.
در ابتدا به ارائه خلاصه ای از داستان می پردازیم:
داستان پیرامون کاراکتر اصلی یعنی یکی ازشخصیت های معمولی لِگو که «اِمِت» نام دارد پرداخت می شود. اوبه طور تصادفی طبق یک پیشگویی به عنوان مُنجی برگزیده میشود در حالی که به نظر می رسد پیش نیاز ابر قهرمان شدن در دنیای لگوها «استادِ سازنده» بودنِ آن قهرمان است؛اما اِمِت یک کارگر ساده ساختمانی بیش نیست که بر اساس نقشه های از پیش طراحی شده کار می کند و خلاقیت بخصوصی ندارد. او حتی نسبت به سایر همکارانش هم معمولی تر است. با این حال ذهن خالی وی به عنوان نقطه قوتش شمرده میشود و طراحی به نظر پیش پا افتاده اش مایهی نجات در مقابل اهریمنی که قصد نابودی جهان را دارد، می گردد. در نهایت «اِمِت» با روشی مسالمت آمیز و به عبارتی دیپلماتیک «ارباب تجارت» را راضی می کند تا از ایده های کمال گرایانه اش دست بکشد.
خط تعلیق اصلی داستان شامل کشمکش میان قهرمان مثبت یعنی «اِمِت» و قهرمان منفی یعنی «ارباب تجارت» بر سر «کِرِگِل» سلاح کشنده و قدرتمندترين چيز دنيا است که خلاقیت و هر نوع حرکتی را از بین میبرد. درگیر شدن منجی «اِمِت» در یک مثلث عشقی و در نهایت تصاحب معشوقه از رقیب، خط تعلیق فرعی داستان را میسازد.
در مجموع 5 نکته استراتژیک در این انیمیشن دیده می شود که عبارتند از: اساتید سازنده، مثلث عشقی، مخزن فکر (ThinkTank)، پلیس بد – پلیس خوب و دست مرد طبقهی بالا که به ترتیب به توضیح مختصر هر یک می پردازیم:
1) اساتید سازنده: این کلمه مرکب ترجمه تحت الفظی (BuildersMaster) در زبان انگلیسی است و در زبان فارسی به طور عامیانه مترادف «اوستا بنا» می باشد. اساتید سازنده گروهی هستند که نبوغ ذاتیشان سبب میگردد بتوانند چیزهای متنوعی را در ذهنشان طراحی و با قطعات لِگو بسازند. البته کاراکترهای حاضر در این گروه ملقمه ای از کاراکترهای شناخته شده برای کودکان غربی در تاریخ، رمان ها، فیلم ها و کارتون های گوناگون هستند، همانند: میکل آنژ، سوپرمن، بتمن، گندالف، رابین هود، پری دریایی، زن شگفت انگیز، ستاره های ان بی ای، کلئوپاترا، میلهاوس، نینجای سبز، خون آشام خوب و آبراهام لینکن! اما در رأس این گروه یک شخصیت پیشوا به نام «ويترويوس» قرار میگیرد که صداپیشگی این کاراکتر به «مورگان فریمن» سپرده شده است.«ويترويوس» در واقع، به پدر معماری غربی اشارهدارد.
مارکوس ویترویوس پویلیو (Marcus Vitruvius Polio) معماری بوده که در دوره آگوستوس در روم به کار اشتغال داشته است – آگوستوس همان امپراتوری است که ادعا می کند، رم را که شهری خشتی و گلی بوده به شهری مرمرین مبدل ساخته است – ویترویوس در آخرین ساعت های زندگی ظاهراً بی دغدغه خود، مقالات چندی درباره نظریات و روشهای معماری و مسائل شهرسازی و مهندسی، راه و ساختمان نوشته است. این مقالات که در واقع کتابی درباره نحوه شهرسازی روم کلاسیک است مجموعاً به نام «معماری» خوانده می شود.[1]
درسده پانزدهم ميلادي دوباره ديدگاه ويتروويوس از سوي دو معمار و نظريه پرداز بزرگ يعني آلبرتي وسپس پالادي و از نو زنده شد.[2] کشف کتاب ویترویوس در حدود سالهای 14- 1412 تحرک بسیاری به معماری و شهرسازی و به طور کلی هنر دوره رنسانس بخشید.[3] این کتاب، در ده جلد در سال 1520 زیر نظر رافائل، به ایتالیایی ترجمه شد.[4]
مهم ترين ويژگي معماري مدرن پس از به ارمغان آوردن آهن و شيشه و تحولات سخت افزاري كشف جديد از مفهوم فضاست وفضا به عنوان كيفيتي مثبت دركنار مثلث ويتريويوس قوام تازه اي را از معماري مدرن پي ريخت.
پيتركالينزمي گويد: «تمامي آنچه كه به تثليث ويترويوسي اضافه شده اين است كه فضا يك كيفيت معمارانه مثبت است واين جان كلام معماري مدرن مي باشد.»[5]
در انیمیشن مورد نقد، «ويترويوس» پس از یک مبارزه جانانه در مخزن فکر با مزدوران ارباب تجارت، مظلومانه توسط ارباب تجارت کشته شده و همچون یک «شهید»! سر از بدنش جدا می گردد. او نه تنها تا آخرین لحظات «اِمِت»، قهرمان داستان، را نصیحت می کند بلکه پس از مرگ نیز روحش همیشه همراه و یاورِ منجی است.
2) مثلث عشقی: مثلث عشقی یا رابطه مثلثی اصطلاحی است که برای توصیف رابطه عاشقانه ای به کار می رود که در آن دو عاشق و یک معشوق وجود دارند. در این حالت معشوق در رأس مثلث و دو عاشق در دو طرف قاعده مثلث از یک سو به کشمکش با هم میپردازند و از سوی دیگر سعی در متمایل نمودن رأس مثلث به سمت خود دارند. حرکت معشوق در این بین زیگزاگی است و هر چه نشانه های مبتنی بر تمایلات و کشش های نفسانی معشوق متناقض تر دیده شود این تعلیق داستانی جذاب تر تلقی خواهد شد. شکل این مثلث از حالت پیش فرض متساوی الساقین به مثلث مختلف الاضلاعی که به صورت متناوب به هر یک از دو طرفمتمایل می شود تغییر می یابد.
در داستان انیمیشن «سینمایِ لِگو»، «وایلداستایل» که در پایان فیلم به طور غیر مستدل نامش به «لوسی» تغییر می یابد، به عنوان معشوق در رأسمثلث و «بتمن» و «اِمِت» به عنوان دو عاشق در برابر هم. هر چند ابتدا تفوق با «بتمن» است اما در نهایت «اِمِت»، ابرقهرمان داستان، «لوسی» را به دست می آورد.
شاید صِرف وجود دو عاشق و حتی بیشتر برای یک معشوق مزیت محسوب شود اما آن چه در این میان مذموم می نماید وجود رابطه معشوق با طرف های عاشقش، آن هم به صورت همزمان است. این انیمیشن هم به رسم رویهی رایج در غرب این گزاره را ترویج می کند اما علاوه بر آن عدم تعصب «بتمن» و تقدیم دو دستی و رمانیک معشوق سابقش به «اِمِت» رواج بی غیرتی را هم چاشنی پیام غیر اخلاقی داستان می کند.
3) مخزن فکر (Think Tank): نکته دیگری که در این داستان بدان اشاره می شود وجود مکانی مخوف همچون دخمه و سیاهچاله ای عمیق است که مخزن فکر نامیده میشود. این مکان در اختیار «ارباب تجارت» قرار دارد و از آن برای بهره کشی از تفکر و خلاقیت «اساتید سازنده» که در سلول هایی زندانی هستند، برای طراحی و ساختن چیزهای جدید با لگوها استفاده می نماید.
عبارت (Think Tank) که در کشور ما به طور معمول به اتاق فکر ترجمه می شود نهادی است که در نظام های غربی برای تصمیم سازی پیش بینی شده و ایالت متحده آمریکا مهد آن محسوب می شود. می توان گفت در این جا تصویر تیره و تاریکی از این نهادهای تأثیر گذار ارائه می شود.
4) پلیس بد – پلیس خوب: این یکی از معروفترین و شناخته شده ترین ابزارهای سیاسی است که در چالش هستهای از آن توسط غرب، علیه ایران استفاده شده است. به طور مختصر منطق حاکم بر این سیاست ایجاد وحشت و ترس از پلیس بد در دل سوژهی مورد نظر برای اطاعت او از پلیس خوب است.
آن چه که در این انیمیشن تأکید می شود این است که پلیس بد و پلیس خوب در واقع دو روی یک سکه هستند و از جایی که روی خوبِ پلیس توسط «ارباب تجارت» به طور نمادین با استون و به وسیله چوب پنبه پاک میشود این پلیس کارکرد کاملا مخربی می یابد. البته در آخر فیلم نشان می دهد که بازگشت پلیس خوب و ایجاد تعادل فرصت مجددی را در اختیار قهرمان داستان می گذارد و این سیاست قادر است وجه تخریبی خود را جبران نماید.
5) دست مرد طبقهی بالا: در یک سوم ابتدایی داستان و هنگامی که ويترويوس و وایلد استایل (لوسی) به اتفاق اِمِت وارد فضای ذهن وی می شوند، در مییابند که این ذهن همچون بیابانی لم یزرع است که جز بدترین و احمقانه ترین ایدههای عالم در آن نمی روید. در این لحظه ويترويوس در هیئت یک حکیم لب به سخن می گشاید و می گوید: «بايد يه چيزي اينجا باشه که قابليت هاش رو اثبات کنه. اگه اوني که بالاي سر ماست تصميم گرفته که اون استثنايي باشه … بايد دليلي براش باشه» سپس لوسی دربارهی اِمِت و خطاب به ويترويوس می گوید: «اون حتي نميدونه مرد طبقه بالايي وجود داره!» در این لحظه اِمِت شروع به توصیف دست مرد طبقه بالا می کند و همزمان تصویری از دست مذکور شروع به رشد و شکل گرفتن در فضای برهوت ذهنش می کند. لوسی تعجب زده میپرسد: «تواونروديدي…؟» اِمِت پاسخ می دهد: «وقتي قطعه رولمس کردم روياي عجيبي داشتم اما خواب نبودم بنابراين زيادم رويا نبود.» پس از آن ويترويوس در ستایش این مکاشفه این چنین می گوید: «امت،تويه بينش معنوي داشتي اساتيد سازنده سالها وقت صرف مي کنن … وذهنشون رو اونقدر خالي ميکنن تابتونن ذرهاي از مرد طبقه بالارو ببينن.»
در یک سوم انتهایی داستان هنگامی که امت خود را به داخل سیاهچال برج ارباب تجارت پرتاب می کند ما بالاخره با مرد طبقهی بالا آشنا می شویم اما پیش از آن پسر وی را می بینیم. نقش مرد طبقهی بالا را ویل فِرِل (Will Ferrell) بازی می کند که از قضا صداپیشهی «ارباب تجارت» هموست. از سوی دیگر پسرش همان کسی است که آن چه در دو سوم اول داستان روایت شده چیزی جز جریان بازی او با ماکت های ساختمانی پدرش نبوده و در واقع او قهرمان داستان یعنی امت را هدایت می کرده است. اساسا در ادامه نشان داده می شود که کسی که می خواهد از «کرگل» استفاده کند همان مرد طبقهی بالاست. این قضیه در پایان فیلم هنگامی که تصاویر ارباب تجارت موازی باسکانس هایی از مرد طبقهی بالا مونتاژ می شود به وضوح بیان می گردد.
تا به این جا روشن است که ارباب تجارت و امت، پدر و پسر طبقهی بالا را در دنیای لگوها نمایندگی می کنند اما این پدر و پسر در دنیای انسان ها خود نماینده و نماد چه کسانی در دنیای بالاتر هستند. آن چه از کنایه های موجود در دیالوگها و صحنه های انیمیشن به خصوص عبارت و تصویر «دست مرد طبقهی بالا» به مخاطب القا می شود اشاره به خدای پدر و عیسی مسیح در دنیای خدایان بر اساس آموزه های مسیحیت دارد. اگر ارباب تجارت و امت را در لایهی آشکار و پدر و پسر طبقهی بالا را در لایهی نیمه آشکار داستان طبقه بندی کنیم خدای پدر و خدای پسر در لایهی کاملا پنهان آن قرار می گیرند.
«دست مرد طبقهی بالا» در واقع تصویری دستکاری شده و هجو آمیز از نقاشی معروف «آفرینش آدم» ازمیکل آنژ است که بر روی سقف کلیسای سیستین،اقامتگاه رسمی پاپ در واتیکان ، دیده میشود. این اثرکه چهارمین قاب بر روی سقف مشبک این کلیسای کوچک است ، به سال۱۵۱۱میلادی توسط میکل آنژ،نقاش،پیکرتراش،معمار و شاعر ایتالیایی کشیده شده است. جالب این که در آخرین مواجههی امت و ارباب تجارت، امت دستش را به عنوان سلاح نجات بخشش در برابر کرگل معرفی می کند.
کشمکش مطرح در خط تعلیق اصلی داستان بازگوییِ چالش خدای پدر و عیسی مسیح در خلقت و مابعد خلقت انسان است. جایی که خدا انسان را از ابتدای خلقت به خاطر گناه نخستین گناهکار می شمارد اما عیسی مسیح خود را برای نجات انسان از این قانون جزمی،قربانی می کند.قانونی که همچون چسب کرگل انسان را در یک جا میخ کوب و از هر نوع تنوع و خلاقیتی باز می دارد. پرش امت به درون سیاهچاله و گفتن این جمله به لوسی که از این پس نوبت قهرمانی توست همچون ترک حواریون توسط عیسی مسیح و برگرداندن امت به دنیای لگوها توسط پسر طبقهی بالا به وسیلهی دروازهی جادویی (Magic Portal) همچون بازگشت مسیح تلقی می شوند.
سایر نکات مطرح شده در این انیمیشن همچون خرافی بودن پیشگویی و در عین حال حقیقت داشتن آن، لزوم داشتن نوعی ایمان اشراقی برای استاد سازنده جهت یافتن بصیرت، طرح خالی الذهن بودن اِمِت به عنوان یک مزیت، شیفت از نخبه گرایی به عوام گرایی در معرفی منجی، نمایش تفکرات کمال گرایانه به عنوان عامل مخرب و مسبب استبداد و وارد شدن دختر خانواده به بازی با لِگوها در انتهای داستان و احتمال ادامه یافتن داستان در سری جدید انیمیشن لِگو، نکاتی هستند که پرداختن به آن ها از حوصله این نقد خارج است.
صادق توسلی – مهدیه توسلی
منابع و مراجع :
[1]– موریس،جیمز؛تاریخ شکل شهر تا انقلاب صنعتی،رضازاده،راضیه (مترجم)،چاپ نهم،تهران،انتشارات دانشگاه علم و صنعت، 1390، صص 178 – 180.
[2]– نقره کار،عبدالحمید؛مباني نظري معماري،چاپ اول،انتشارات دانشگاه پيام نور، 1389، ص 106.
[3]– موریس،جیمز؛تاریخ شکل شهر تا انقلاب صنعتی،رضازاده،راضیه (مترجم)،چاپ نهم،تهران،انتشارات دانشگاه علم و صنعت، 1390، صص 178 – 180.
[4]– قبادیان،وحید؛مبانی و مفاهیم در معماری معاصر غرب،چاپ ششم،تهران،دفتر پژوهش های فرهنگی، 1386، ص 19.
[5]– نقره کار،عبدالحمید؛مباني نظري معماري،چاپ اول،انتشارات دانشگاه پيام نور، 1389، ص 169.